سلام پسرم امروز وقت دکتر داشتم مامان از ظهر اومده بود پیشم بابایی هم یه کمی زود اومد تو رو گذاشتیم پیش مانی جونت و با بابایی رفتیم مطب دکتر مسچی ، کمی نشستیم ما رو زود فرستاد تو بخیه هامو دکتر کشید و کمی دارو برام نوشت و اومدیم بیرون داروها رو گرفتیم رفتیمدو تا رستوران رو دیدیم برگشتیم خونه5 رفتیم 7.5 خونه بودیم تو این دو ساعتیکه بیرون بودیم نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود باورت نمی شه انگار یه چیزی ازم کم شدهبود ، انگار یه چیزی گم کرده بودم ، الان میفهمم که چقدر دوست دارم . امروز بعد از چند روز با بابایی تنهایی رفتیم بیرون ، دیگه از این بهبعد همینه ،هواهای دو نفره ، کارای دو نفره ،بیرون دو نفره تمومه ، تموم شد دیگه همه چی سه نفر...